گذرعمر
آسمان می گرید
شاخه ها می خندند
و در این بین گلی پژ مرده
خاطراتش را با
اشک و حسرت به زمان می دوزد
بلبلی نعره زنان می گرید
و تو آرام آرام ، خواب خوش می بینی
پسری توپش را
به زمین می کوبد
گربه ای در پی موش ، می دود تا پستو
دختری رخت عروسکها را می شوید
صف نان تازه
ازدحام مترو
واعظی بر منبر
پیر مردی غمگین
با صدایی خسته
: (بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین)
مصطفی معارف 20/6/90 تهران
:: بازدید از این مطلب : 435
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8